• 7 ماه پیش

  • 54

  • 04:42
توضیحات

کتاب یک صفحه‌ای امروز


داستان: مش مراد


نویسنده: مهدی میرعظیمی


بر اساس روایتی واقعی از آقای فرهاد عسکری


پدر فرهاد عصا زنان رفت که وضو بگیرد. پیرمرد قبراق و خوش رویی که همه از مصاحبتش لذت می بردند. توی محله و فامیل همه او را به اسم «آقامعلم» می‌شناختند. فرهاد آمد کنار ما لب ایوان نشست و همین‌طور که خنده‌اش را می‌جوید گفت: «بچه که بودم توی خونه رادیو نداشتیم. معمولاً اذان به افق هر محل از مسجد همان محل پخش می‌شد. همسایه‌ای داشتیم به نام مَش‌مراد...




سایت های ما:

www.ketabeyek.com

www.radioyek.org


با صدای
زهره سامانی

رده سنی
محتوای تمیز
shenoto-ads
shenoto-ads