مسافر

Mehdi Roozrokh
    111
    میانگین پخش
    3.1K
    تعداد پخش
    34
    دنبال کننده
    شماره‌ی بیست و نهم | نسخه‌های بی‌درمان اسفند 99 ▪️آدمیزاد رفته‌رفته یاد می‌گیرد که مجبور بودن را با قانع بودن عوض کند! شیک‌تر است خب! بعد چیزها را جای هم بر می‌دارد و توی زنبیل زندگی‌اش می‌گ...
    شماره‌ی بیست و نهم | نسخه‌های بی‌درمان اسفند ...
    14:49
    • 63

    • 3 سال پیش
    14:49
    • 25

    • 3 سال پیش
    شماره‌ی بیست و هشتم | حاکمانِ محکوم دی 99 هیچ کس به اندازه‌ی نیکلای و بنده و شما نفهمید که آدم‌ها عاشق خلاصه کردن همه چیزند! شاید بقیه‌ هم فهمیده باشند، چه می‌دانم! من به اندازه‌ی تک تک آد...
    شماره‌ی بیست و هشتم | حاکمانِ محکوم دی 99 ...
    15:49
    • 25

    • 3 سال پیش
    15:49
    شماره‌ی بیست و هفتم | خاموشی به هزار زبان ‌ (آذر 99) --- ما بلدیم! ما بیشتر از هر چیزی «دوام آوردن» رو بلدیم! حالا تو می‌خوای بهش بگو جبر یا انعطاف پذیری یا هرچی! ولی چندان شبیه به جبر نیست! انتخ...
    شماره‌ی بیست و هفتم | خاموشی به هزار زبان ‌ (آذر ...
    14:00
    • 48

    • 3 سال پیش
    14:00
    شماره‌ی بیست و ششم | آسمان شما چه رنگیست؟ ‌ (آبان 99) --- احتمال حیات در کُره‌های دیگر هر چقدر باشد از کره‌ی ما بیشتر است! مگر اینکه منظور از حیات فقط زاده شدن و مردن سلول‌ها باشد که خب...
    شماره‌ی بیست و ششم | آسمان شما چه رنگیست؟ ‌ (آب...
    13:58
    • 223

    • 3 سال پیش
    13:58
    • 197

    • 4 سال پیش
    شماره‌ی بیست و پنجم | بیداد سکوت ‌ (مهر 99) --- پیرمرد، سند بزرگی محل به نامش خورده بود. از هیچ تنابنده‌ای بر نمی‌آمد که برود جلوی بساطش و بهش بگوید: «نه»... همه ایستادیم یک گوشه نگاهش کردیم....
    شماره‌ی بیست و پنجم | بیداد سکوت ‌ (مهر 99) ...
    11:36
    • 197

    • 4 سال پیش
    11:36
    رویای واژه‌ها شماره‌ی بیست و چهارم ‌ (مهر 99) ‌‌ حتا اگر هیچ صدایی به گوش ما نرسد باز هم دلیل نمی‌شود که از دنیایشان بی‌خبر باشیم! اگر سرمان زیرِ آب خستگی و کلافگی رفته باشد، اگر گوشمان پر ش...
    رویای واژه‌ها شماره‌ی بیست و چهارم ‌ (مهر 99) ‌...
    10:15
    • 61

    • 4 سال پیش
    10:15
    • 75

    • 4 سال پیش
    جبرِ اختیار شماره‌ی بیست و سوم ‌ (شهریور 99) ‌‌ ‌‌‌ ما چیز زیادی از این زندگی نمی‌خواستیم! ما فقط می‌خواستیم یک جایی بتوانیم پاهایمان را دراز کنیم و یک «آخیش» واقعی بگوییم! همین! اما...
    جبرِ اختیار شماره‌ی بیست و سوم ‌ (شهریور 99) ‌‌...
    23:40
    • 75

    • 4 سال پیش
    23:40
    ▫️شماره‌ی بیست و دوم | مسخ شدن در تشویش ‌ (مرداد 99) ‌‌ ‌‌‌ ‌‌▪️ما در جهان متفاوتی زندگی می‌کنیم. دور و ورمان پر است از نگرانی برای چیزهای مختلف. نگرانی برای خودمان و کارهای نکرده‌مان و دیگران و ک...
    ▫️شماره‌ی بیست و دوم | مسخ شدن در تشویش ‌ (مرداد ...
    14:38
    • 68

    • 4 سال پیش
    14:38
    • 43

    • 4 سال پیش
    ▫️شماره‌ی بیست و یکم | فردا در باد‌ ‌ ‌(تیر 99) ‌‌ ‌‌‌ ‌‌‌▪️ما بلاتکلیف‌ترین نسل تاریخ بودیم. آن وقت‌ها که هنوز از جوانی نشانی در وجودمان بود، چه برنامه‌ها که برای جهان نداشتیم. بنا داشتیم از سر ت...
    ▫️شماره‌ی بیست و یکم | فردا در باد‌ ‌ ‌(تیر 99) ...
    09:58
    • 43

    • 4 سال پیش
    09:58
    ▫️شماره‌ی بیستم | خنجرِ کُندِ کلمات ‌ (خرداد 99) ‌ ‌‌ ‌‌▪️گفتن ندارد اما انگار کن همه فقط می‌گویند که عبور کنند. بروند سراغ جمله‌ی بعدی. هیچ تعهدی روی حرف‌ها نیست. هیچ. یعنی برای پا برجا بودن، به ...
    ▫️شماره‌ی بیستم | خنجرِ کُندِ کلمات ‌ (خرداد 99) ...
    15:32
    • 63

    • 4 سال پیش
    15:32
    • 64

    • 4 سال پیش
    ▫️شماره‌ی نوزدهم | نگفتم اما... ‌ (اردیبهشت 99) ‌ ‌ ▪️من هم مثل تو رازهایی دارم. بعضی‌شان خیلی نگفتنی‌اند. یعنی اگر سفره‌ی خالیِ این دل را باز کنم که همین چندتا راز را با هم لقمه بگیریم، شاید هم ت...
    ▫️شماره‌ی نوزدهم | نگفتم اما... ‌ (اردیبهشت 99) ...
    13:06
    • 64

    • 4 سال پیش
    13:06
    میگن این ویروس جوریه که کم‌کم ریه‌ها پر از اب میشن. میگن وقت مُردن، آدما توی خودشون غرق میشن... من اما ترجیح میدم همین‌جا وسط همین خیابون توی صدای موسیقی و زمزمه‌ی آدما غرق بشم.... راستش من تا قبل از ...
    میگن این ویروس جوریه که کم‌کم ریه‌ها پر از اب میشن...
    10:38
    • 44

    • 4 سال پیش
    10:38
    • 55

    • 4 سال پیش
    ▫️شماره‌ی هفدهم | سکوت بهار ‌ (فروردین 99) ‌ ‌ اینطور که نمی‌شود! من یا باید تقویم را باور کنم یا این زمهریر زندگی را! هی چشم تنگ می‌کنم، هی حواسم را جمع می‌کنم دورترها را نگاه می‌کنم خبری از بهار...
    ▫️شماره‌ی هفدهم | سکوت بهار ‌ (فروردین 99) ‌ ‌ ...
    13:38
    • 55

    • 4 سال پیش
    13:38
    شماره‌ی پانزدهم | تا دوباره عید دیدنی شود اگر بنا باشد برایت سیاهه بنویسم که چه ها گذشت چشمت سیاهی خواهد رفت! خودت می دانی اما ببین اینکه مرگ پشت درِ خانه خوابیده باشد یک چیز است و اینکه زندگی دیگر...
    شماره‌ی پانزدهم | تا دوباره عید دیدنی شود اگر ب...
    19:40
    • 130

    • 4 سال پیش
    19:40
    شماره‌ی پانزدهم | سوگواران حماقت ما زندگی کردن را فدای زنده ماندن کردیم! مرز میان صبور ماندن و مجبور شدن را برداشتیم و لای خبرهای بد به انتظار آرامش نشستیم! ما آونگی شدیم میان شوخیِ دردناک روز...
    شماره‌ی پانزدهم | سوگواران حماقت ما زندگی ...
    18:45
    • 54

    • 4 سال پیش
    18:45
    شماره‌ی چهاردهم | یادبودی برای بودن ما زندگی رو هر روز می‌کشیم که زنده بمونیم! ما اسیر درای بسته‌ای می‌شیم که برای بازکردنشون، دست به خیلی کارا میزنیم، عاقبتم پشت همون درای بسته از یاد زندگی م...
    شماره‌ی چهاردهم | یادبودی برای بودن ما زند...
    22:01
    • 66

    • 4 سال پیش
    22:01
    آدم همیشه فکر می‌کند یک «آن جای دیگری» هست که لابد حالش آنجا بهتر می‌شود! خودش را بر می‌دارد می‌برد وسط نقشه‌ی جغرافیا با کوله‌باری سنگین از خاطره‌ها و امیدها به شوق آنکه آسمان هر کجا همین رنگ نباشد! ...
    آدم همیشه فکر می‌کند یک «آن جای دیگری» هست که لابد...
    27:37
    • 106

    • 4 سال پیش
    27:37
    • 136

    • 4 سال پیش
    شماره‌ی دوازدهم | لمسِ یک هیچ ما جایی میان امید و حسرت خانه‌ای ساختیم که از قضا نه راحت بود و نه دوست داشتنی! تا کار از کار نگذشته بگذار برایت بگویم که دلتنگی سهم آدم‌هایست که هنوز ماتِ بی‌خیالی نش...
    شماره‌ی دوازدهم | لمسِ یک هیچ ما جایی میان امید...
    26:29
    • 136

    • 4 سال پیش
    26:29
    شماره‌ی یازدهم | دویدن بدون خط پایان آقا سید من خبر ندارم سگ دو زدن شغل حساب میشه یا نه ولی اگه بشه خودت خبر داری من هفته‌ای خیلی ساعت کار می‌کنم.... اونم با اضافه کاری. اصلن فکر کنم زندگی کردن ش...
    شماره‌ی یازدهم | دویدن بدون خط پایان آقا سید ...
    23:38
    • 77

    • 4 سال پیش
    23:38
    • 207

    • 4 سال پیش
    در غیبت خورشید، ما مجبوریم که طولانی‌ترین شب‌هایمان را جشن بگیریم! ما تولد و مرگمان یکی‌ست، آن وقت تولد خورشید را بهانه می‌کنیم و از ترس تنهایی کنار هم می‌نشینیم و به سحر کلام سعدی دعا می‌کنیم که: ...
    در غیبت خورشید، ما مجبوریم که طولانی‌ترین شب‌هایما...
    22:29
    • 207

    • 4 سال پیش
    22:29
    شماره‌ی هشتم | کاش پاییز فقط یک فصل از تقویم بود. من هی برای خودم گفتم حالم خوب است و هی در انعکاس صدایم یکی گفت: اما تو باور نکن! امسال بوی باروت و خون نگذاشت لذت بوی باران را ببرم. راستش پاییز ...
    شماره‌ی هشتم | کاش پاییز فقط یک فصل از تقویم بود. ...
    18:24
    • 137

    • 4 سال پیش
    18:24
    شماره‌ی هفتم | خاطرت را می‌خواستم نه خاطره‌ات را... حکایت عجیبی است که مرور خاطره‌ها بیشتر به وجدت می‌آورند تا خودِ آن‌هایی که خاطره‌ساز بوده‌اند! همین می‌شود که آدمیزاد کم کم یاد می‌گیرد آرزو...
    شماره‌ی هفتم | خاطرت را می‌خواستم نه خاطره‌ات را.....
    20:05
    • 158

    • 4 سال پیش
    20:05
    • 239

    • 4 سال پیش
    پادکست مسافر شماره‌ی ششم | زمین سوخته هر کجای زندگی را نگاه می کنم جنگ بود. ما جنگیدیم، با حسرت هایمان، با آرزوهایمان، با دست های خسته مان، با گلوی بسته مان، با دشمن، با دوست،... با خودما...
    پادکست مسافر شماره‌ی ششم | زمین سوخته ...
    25:20
    • 239

    • 4 سال پیش
    25:20
    • 165

    • 4 سال پیش
    پادکست مسافر ‌ ‌ شماره‌ی پنجم | لب مرز دوری ‌ ‌ چشم که باز کردیم بهمان گفتند دوری و دوستی. راستش ایراد از کلمه‌هاست. لابد آن‌ها هم منظورشان دوری و آشنایی بوده اگرنه مگر می‌شود دوست داشته باشی و ...
    پادکست مسافر ‌ ‌ شماره‌ی پنجم | لب مرز دوری ‌ ...
    24:47
    • 165

    • 4 سال پیش
    24:47
    • 110

    • 4 سال پیش
    پادکست مسافر ‌------ ‌ شماره‌ی چهارم | نا تمام! ‌ ‌ ما آن وقت‌ها که هنوز جوان محسوب می‌شدیم، می‌خواستیم به خیالِ کامل بودنمان، تمام نواقص دنیا را درز بگیریم! غریبه که نیستید! خیلی طول نکشید تا ب...
    پادکست مسافر ‌------ ‌ شماره‌ی چهارم | نا تمام!...
    14:48
    • 110

    • 4 سال پیش
    14:48
    پادکست مسافر ---- دلم جای دیگریست | شماره‌ی سوم راست گفته‌اند هیچ کجا خانه‌ی خود آدم نمی‌شود. آدم با در و دیوار خانه‌اش زندگی می‌کند هر چند که خانه، خانه نباشد. میان این همه غریبه، بگذ...
    پادکست مسافر ---- دلم جای دیگریست | شماره‌...
    08:11
    • 213

    • 4 سال پیش
    08:11
    پادکست مسافر ---- شماره‌ی دوم این شهر برای هیچ چیز صبر نکرد متن: مهدی روزرخ (م.مسافر) موسیقی: خالی بی پایان - سارا نائینی...
    پادکست مسافر ---- شماره‌ی دوم این شه...
    07:25
    • 108

    • 4 سال پیش
    07:25
    پادکست مسافر ---- شماره‌ی صفر / یک بخشی از کتاب خداحافظ گری کوپر به قلم رومن گاری...
    پادکست مسافر ---- شماره‌ی صفر / یک ب...
    02:15
    • 159

    • 4 سال پیش
    02:15
    shenoto-ads
    shenoto-ads